ماجراهای یه پسر بازی خور

ماجراهای یه پسر بازی خور

هر کی دوست داره بیاد تو...۴کرشم هستیم دربست
ماجراهای یه پسر بازی خور

ماجراهای یه پسر بازی خور

هر کی دوست داره بیاد تو...۴کرشم هستیم دربست

زمان گذشت..!

زمان گذشت و گذشت...احسان و وحید بزرگ می شدن...ولی اوضاع اینجوری نمنوند...ناگهان وحید...اون خودشو گم کرد...دیگه احسان برای وحید وجود نداشت....احسان تنها مونده بود...ولی نمی تونست دست روی دست بزاره....پس شروع کرد....اون رفت دنبال وحید...باید اونو پیدا می کرد......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد