ماجراهای یه پسر بازی خور

ماجراهای یه پسر بازی خور

هر کی دوست داره بیاد تو...۴کرشم هستیم دربست
ماجراهای یه پسر بازی خور

ماجراهای یه پسر بازی خور

هر کی دوست داره بیاد تو...۴کرشم هستیم دربست

خاطرات دانشگاه اسلامشهر - خاطره 2

یه روز حوصله ام خیلی سر رفته بود... رفته یه سوسک زنده گرفتم که سر فیزیک ولش کنم...ولی فیزیک تشکیل نشد...رفتم یه کلاس که پر دختر بود پیدا کردم (فکر کنم کلاس مبانی الکترونیکم بود)...بعد نشستم تو اون کلاسه...یواشکی ولش کردم...دخترا که سحله...پسرا هم جیغ میزدن...انقده حوصله ام وا شــــــــــــــــــد...!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد